توانمندیهای روز افزون «قدرت نرم»
مقدمه
مقایسه «قدرت نرم»، با «قدرت سخت»
قدرت نرم (سافت پاور) چیست؟ در میدان چالشها و مبارزات سیاسی آنچه که خصوصاً ما بعنوان وسیله اعمال قدرت سیاسی در کشوری مثل ایران از آن نام میبریم، قدرت سیستمهای امنیتی، اطلاعاتی و سرکوب خشن میباشند. وسایل اعمال چنین سیستم قدرتی عمدتاً در ساختارهای دولتی، نظامی، امنیتی و اطلاعاتی سرکوب آنها خلاصه میگردد. در ایران میشود این ارگانها را در سپاه، بسیج، ارتش، پلیس، دستگاههای اطلاعاتی امنیتی، زندانها، چماق داران خیابانی که عمدتا آلات سرکوب و در خدمت قدرت اقتصادی سیاسی حاکمه میباشند تعریف کرد. اگر اینها را در مقوله «وسایل اعمال قدرت سخت» قرار داده باشیم، در طرف مقابل آن و از طرف نیروهای مردمی، میشود وسایل قدرت سخت را به نیروهای میلیشیای مردمی که بر علیه نظام حاکم برخاستهاند، مثل مجاهدین و فدائیان در جنبش مشروطه، جنبش دهههای چهل و پنجاه و مقابله خیابانی دفاعی مردمی وقتی که مورد حمله نیروهای سرکوب دولتی قرار میگیرند تعریف کرد.
آیا دولتهای متجاوز، استثمارگر، سرکوبگر و دیکتاتوری فقط از طریق نیروهای قهر و قدرت سخت و اعمال سرکوب خشن خویش به حاکمیت طولانی و دیکتاتورمنشانه خویش ادامه میدهند؟ ما امروزه به وضوح شاهد آن هستیم که توانمندی و تاثیرات سیاسی و اعمال قدرتگرانه «قدرتهای نرم» چندان هم کمتر از نیروهای اعمال قدرت سخت و خشن سرکوب آشکار و علنی نبوده، بلکه در خیلی موارد از آنها نیز میتواند موثرتر باشد. حالا که تا حدودی ماهیت و اشکال قدرت سخت، خشن و مستقیم اعمال قهر سیاسی را تشریح کردیم، بگذارید تلاشی هم در زمینه تشریح تعریف «قدرت نرم» نیز کرده باشیم. بگذارید این تعریف را آوردن مثالهائی از «قدرت نرم» آغاز بکنیم.
قبل از اینکه به نقش بخش بندیهای متقاوت «قدرت نرم» در روند چالشهای سیاسی بپردازیم، شاید لازم باشد به این واقعیت اشاره گردد که عمدتا این طبقات حاکمه اقتصادی و نمایندگان سیاسی آنها بودهاند که از قهر نظامی امنیتی برای سرکوب اعتراض و مقابله مردم عادی و زحمتکش استفاده کردهاند. این طبقات تحت ستم و زحمتکش بودهاند که از “قدرت نرم” از قبیل تظاهرات، اعتصابات، شعر، ادبیات، تئاتر، فیلم و غیره جهت ارتقاء آگاهیهای اجتماعی، شکلدهی سازمانیابی مردمی، استحکام مناسبات میان مردم عادی و ارتقاء قدرت روانی و اعتماد به نفس مردمی استفاده کردهاند. استفاده آنها از قهر، اکثر موارد حالتی تدافعی داشته است. این موضوع هنوز هم در مورد مبارزات مردم ما بر علیه استبداد و دیکتاتوری بدوی اسلامی صدق میکند.
بدآموزههای دینی
شستشوی مغزی و اعتیاد به دگماتیسم افیون دینی میتواند بهعنوان وسیله اعمال قدرت مورد سوءاستفاده قرار گرفته و تاثیرات تعلیمات دینی در اعمال قدرت سیاسی میتواند به مراتب قویتر از ابزار قدرت سخت باشد؟ تمام تاریخ بیش از شش هزار ساله تمدن بشری شاهد آن بوده و هست که بصورت غالب باورمندیهای دینی بعنوان وسیلهای در دست قدرتمداران و طبقات حاکمه جهت اغفال اکثریت مردم و مهار و کنترل افکار آنها مورد سوء استفاده قرار گرفته است. امروزه در خاورمیانه ما شاهد آن هستیم که قدرتهای بزرگ منطقهای و بینالمللی با هزینهکردن بیلیونها دلار چگونه قادر شدهاند افیون افکار و رفتارهای بدوی دینی را بر جان و مال صدها میلیون مردم منطقه بیاندازند. امروزه مردم کشورهایی مثل ایران برای رهایی خویش از زنجیرههای این بیماری فکری روانی و رفتاری اختاپوسی نه فقط با نمایندگان اقتصادی سیاسی داخلی آنها، بلکه با ترفندهای اربابان بینالمللی آنها نیز در تقابل میباشند.
نقش، قدرت و تاثیرگذاری هنر
تاثیرات هنر، از قبیل فیلم، تئاتر، سینما، شبکههای تلویزیونی، کانالهای مختلف رادیوئی، موسیقی، رقص، شعر و ادبیات، طنز و نقاشی و غیره تاثیر بر افکار عمومی به اندازهای میباشد که تصور زندگی انسانی بدون در نظرگرفتن اینها غیرقابل تصور میباشد. تاثیرگذاری از طریق این الگوهای ارزشی و رفتاری بر افکار عمومی در تغییر طرز تفکر عمومی و ایجاد الگوهای فکری، رفتاری و زیستی تا چه اندازه قدرتمند میباشد. میدانیم که قدرتهای حاکمه بر این تاثیرات به وضوح واقف بوده و تلاش کردهاند تا از طریق استفاده از آنها بر افکار عمومی مردم تاثیر گذاشته و آنها را در جهت مورد نظر خویش مهار کرده و به حرکت در بیاورند. از طرف دیگر نیروهای آزاده و مردمی از این ابزار برای بیان افکار، اعتراضات و حتی سازماندهی چالشهای خویش در راه رسیدن به ازادی استفاده مینمایند.
تسلط زبانی به عنوان شیوهای برای آسیمیله کردن دیگران
تاثیرات زبان و تسلط زبانی بر زبانهای دیگر و استفاده از آن نه تنها بهعنوان وسیلهای ارتباطی، بلکه بعنوان ابزاری جهت اعمال حاکمیت و تسلط بر دیگران یکی از نمونههای بارز قدرت نرم میباشد. در زندگی روزمره ما این امور را زیر دقت نظر نگرفته و خیلی عادی از کنارشان رد میشویم. وقتی در خود ایران به موازات سرتاسری کردن زبان فارسی، نه تنها از انتشار کتاب و مطبوعات به زبانهای دیگر ممانعت بعمل آمده و از پخش برنامههای تلویزیونی و غیره به زبانهای دیگر ممانعت به عمل میآید، از این طریق سیاست حذف وجودی اتنیسیستیهای دیگر و سیاست اسیمیله کردن دیگران در ملیت فارس به پیش برده میشود. این مساله در مقیاس جهانی عمدتاً در مورد زبان انگلیسی و در بخشهایی از آفریقا در مورد زبان فرانسه مشاهده میگردد. همانگونه که سرتاسری و بینالمللی کردن زبان انگلیسی و تعلیم آن به تمامی روشنفکران جهان، دروازههای فراوان و وسیعی را بسوی هجوم فرهنگی، آموزشی، فیلم، فرهنگ، الگوهای رفتاری، راهگشایی سرمایه گذاری اقتصادی و غیره باز میکند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، در مقیاس بینالمللی آنهایی که زبان اول یا دومشان انگلیسی میباشد و به زبانهای دیگری آشنائی ندارند، خود را در درون کلوپ بینالمللی انگلیسی زبانها تعریف کرده و به دیگران به چشم غیر خودی نگاه میکنند. بینالمللی شدن زبان انگلیسی موجب هجوم وسیع فرهنگ تزریقی فیلم و موسیقی هالیوودی در تمام جهان گردیده است.
فیلم، سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای نمایشی مشابه
در مورد نقش فیلم، سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای نمایشی مشابه آن، همین کفایت میکند که به نقش قدرتمند سینمای هالیوود و انگلیسی در ترویج فرهنگ تبلیغاتی سرمایه داری غرب، الگوسازی و تبدیل این الگوها به ابزار بازاریابی و تبلیغاتی کالاها و زندگی مصرفی غرب و بالاخره تبدیل این بخش از هنر را به تجارتی عظیم برای سرمایه داری و سرمایه گذاری و سودجویی و تبلیغ آموزههای خشونتگرایی اشاره کرد. درست است که هنرمندان زیادی در دنیای سینمای هالیوودی حامی ارزشهای مردمی و طرفدار حقوق مردمی بودهاند، اما اگر سنگینی برآیند ترازوی نقش این نهاد و بخش هنری را در چالشهای سیاسی بینالمللی در نظر بگیریم، به صراحت میشود گفت که خدمات آن به سرمایهداری کلان و نئولیبرال آمریکائی انگلیسی به مراتب سنگینتر از نقش مردمی آن بوده است. این در شرایطی میباشد که در مقابل و از طرف دیگر، جنبشهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردمی از قبیل جوانان، زنان، طرفداران محیط زیست، رهروان راه عدالت اجتماعی و دیگر رهروان راه سعادت، تعالی و ترقی بشریت از این هنرها جهت پیشبرد آمال و آماج مردمی خویش استفاده کرده و میکنند.
نهادها، تیم ها و مسابقات ورزشی
شاید بتوان تا حدود زیادی سناریو و روایت مشابهی را در مورد نقش ورزش، نهادها و ساختارهای تیمهای ورزشی و مسابقات ورزشی هم بیان و تصویر نمود. در شرایطی که منشورهای رفتاری ورزشکاران، ساختارهای نهادهای ورزشی مستقل از نهادهای قدرت سیاسی در جامعه حضور داشته و عمل مینمایند، تجاری شدن آنها، تبدیل آنها به کمپانیهای بزرگ سرمایه داری که سودهای کلانی برای صاحبان آنها تولید مینمایند، موجب گردیده است تا گردانندگان اصلی آنها به نهادهای قدرت حاکمه اقتصادی سیاسی کشورهای مربوطه نزدیک تر شده و مثل چاقویی دو لبه، در حالیکه ریشههای عمیقی در میان مردم دواندهاند، از طرف دیگر در خیلی موارد اصلی و کلیدی در راستای پروژهها و منافع قدرتهای حاکمه عمل نمایند. باز هم این دلیل نمیشود تا زحمتکشان و آزایخواهان و انساندوستان از ارزشهای جوانمنشانه، پاک، عدالتجویانه و چالشگرانه ورزش در راه بسیج مردمی برای پیشبرد آمال مردمی استفاده ننمایند. ما در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم که ارزشها و باورمندیهای انسانی ورزشکاران قادر بوده است تا در مقابل سیاستهای جنگ طلبان و غیرانسانی طبقات حاکمه و جنگطلب بینالمللی بایستند و آنها را وادار به عقبنشینیهای جدی بنمایند. وقتی ورزشکاران تیمهای کره شمالی و کره جنوبی زیر یک پرچم و بعنوان تیمهای واحدی در مسابقات بینالمللی شرکت میکنند، قدرت پیغام آنها به میزان بیشتری از جنگطلبان در شبه جزیره کره تأثیرگزار بوده و جنگ طلبان را به عقب مینشاند.
نقش فرهنگسازی و ایجاد نورمهای رفتاری اجتماعی
نقش فرهنگسازی و ایجاد نورمهای رفتاری اجتماعی که در نهایت به یک سری منشهای رفتاری اجتماعی تبدیل میگردند که از طرف جامعه پذیرفته شده، عادی تلقی گشته و بهعنوان نورمهای فکری رفتاری عادی اجتماعی در می آیند. مثلا سینمای هالیوود به ما میآموزد که انسانها یا خوب و یا بد هستند. انسانهای خوب همگی غربیهای سفید پوستی هستند که کاملاً انگلیسی را روان حرف میزنند. آدمهای بد یا سیاه هستند، یا با قیافه خاورمیانهای. این آدمهای بد یا با لهجه عربی، یا روسی و گاهاً با لهجه آلمانی یا چینی حرف میزنند. در آخر هم این آدمهای بد روسی، عربی و چشم بادامی توسط سفید پوستان متمدن آمریکائی لت و پار میشوند، همان طوری که چندین دهه پیش، در همان سینما، سرخ پوستان وحشی توسط کاوبویهای آمریکائی قتلعام میشدند. راجع به فرهنگسازی صحبت میکردیم. فرهنگ اسلحه پرستی، کینه به غیرخودیهایی که زبان دیگری صحبت میکنند و رنگ پوست و یا فرهنگ دیگری دارند و ترویج فرهنگ کوکلاس کلانی از بین بردن غیرخودی، جنگهای خاورمیانهای و جنایتپیشگی اسرائیل در مورد فلسطینیها را موجه کرده، آب پاکی بر سر آن ریخته و آن را مورد پذیرش جلوه میدهند. مردم دیگر در دراز مدت نسبت به خیلی از این منشهای رفتاری بیتفاوت شده و آنها را عادی و نورمال تلقی کرده و از کنار آنها بصورتی بیتفاوت رد میشوند. از سینما شروع کرده و به نقش آن در فرهنگ سازی پرداختیم. چنین نقشی را در درجات متفاوت تلویزیون، مجلات و روزنامهها، موسیقی، ورزش و دیگر بخشبندیهای قدرت نرم در جامعه ایفا مینمایند.
شبکههای رسانهای داخلی و بینالمللی
هنوز یادم نمیرود حدود چهل و دو سال پیش وقتی که در دورافتادهترین نقاط شهرستانی ایران، مردم برای شنیدن اخبار تظاهرات مردمی به رادیو «بی بی سی» و مشابه آن روی میآوردند. همین رادیوها چندین ماه بعد، بصورتی مستمر آغاز کردند تا نه تنها پیغامهای اقای خمینی را پخش نمایند، بلکه از ایشان بصورتی مستمر بعنوان رهبر انقلاب ایران نام ببرند. این در همان زمانی بود که روزنامههای داخلی آغاز به چاپ عکسهای آقای خمینی و گزارش پیغامهای ایشان نمودند. کمی نزدیک تر بیائیم. چندین ماه پیش خبرسازی جنجالی مسموم شدن جاسوس دوطرفه روسی در انگلستان به قدری از طرف این رسانهها خبرپراکنی میشد که هر رسانه خبری هر نیم ساعت به نیمساعت چندین دقیقه و به مدت چندین ماه سیاست رسمی دولت انگلیس و رسانه خبری بی بی سی را در تریبونهای خویش فریاد میزدند، تا این امر موجب اخراج صدها دیپلمات روسی از سفارتخانههای اروپائی آنها گردید. وقتی که همین رسانهها تصمیم گرفتند تا به این سیاست خبرپراکنی خاتمه دهند، دیگر هیچگونه خبری از هیچکدام از این رسانهها خبرپراکنی نمیشود و این امر فعلا کاملا خاتمهیافته تلقی میگردد.
هدف از این مقدمه اشاره به نقش این رسانهها در خبرسازی و خبر پراکنی، شستشوی مغزی، استفاده از این خبرسازیها بعنوان ابزار قدرتمند سیاسی در راه تعویض حکومتها و دیگر اهداف سیاسی خاص موضعی میباشد. این شبکههای رسانهای که توسط افرادی مانند «روپرت مرداک» و امثال آنها کنترل و اداره میگردد، نقش قدرتمندی را در تعیین تکلیف سیاستگذاری و تعیین حکومتها در کشورهای بزرگ و کوچک جهان را ایفا مینمایند.
نقش شبکههای رسانهای مجازی دیجیتال اینترنتی و تبلیغات روانی
امروز دیگر ما در دنیای دیگری زندگی میکنیم. نقش شبکههای رسانهای مجازی دیجیتال و تبلیغات روانی سیاسی از طریق آنها بر تودههای انبوه سطح نوین جهشی از جهت نقش قدرت نرم میباشد که شاید به جرأت بتوان گفت در خیلی موارد با توان قدرتمندتری از قدرت سخت و قهر امنیتی نظامی دولتی در صحنه مبارزات و چالشهای سیاسی عمل میکند. این امر نه فقط و به تنهایی بخاطر وسعت فراگیر و افقی نقش رسانههای دیجیتالی مانند فیس بوک، تویتر، اینستاگرام، تلگرام، واتساپ و غیره میباشد، بلکه بیشتر از آن توانمندی قدرتمداران اقتصادی سیاسی کشوری و جهانی از نظر قابلیت استفاده از امکانات رسانههای دیجیتالی مجازی در تبلیغات هدفمند مشخص و ادامهدار بر روان مطالعه شده کاربران این رسانهها هستند. این قدرتمداران و کنترلکنندگان چنین رسانههایی نه تنها قادرند تا من نوعی را از امکان دسترسی به یکسری دادههای ویژهای که کاربران دیگر در دسترس همگان قرار دادهاند محروم نمایند، بلکه خود آنها بهصورتی هدفمند روایتها و داستانهایی را برای من نوعی بفرستند که میدانند میتواند تأثیرات ویژهای بر ذهنیت من بگذارد. وقتی آنها توان این را داشته باشند که چنین کارهایی را در مورد تودههای میلیونی کشورهای مختلف و مردم مناطق ویژه جغرافیائی یا گروهبندیهای ویژه اجتماعی بعمل آورند، نه تنها اخبار هدفمند شدهای را به این گروههای اجتماعی تزریق مینمایند، بلکه قادر هستند تا در شرایط لازم از طریق تزریق اخبار دروغین، ساختگی نه تنها مردم را فریب دهند، بلکه آنها را تحریک به آشوبهای هدفمندی در راه تامین اهداف سیاسی خویش بنمایند. افشاگریهای چند ماه گذشته در مورد شرکت تبلیغاتی انگلیسی «کمبریج انالیتیکا» که توسط شبکههای دور و بر دونالد ترامپ جهت تبلیغات انتخابی ریاست جمهوری آمریکا نشان میدهد که چگونه اطلاعات ذهنی روانی انبوهی از تودهها از طرف شرکتهایی مانند فیسبوک به این شرکتها فروخته میشوند، تا آنها تبلیغات هدفمند شدهای را به این تودههای انبوه جهت تاثیرگذاریهای ویژه بر اذهان آنها مورد استفاده قرار بگیرند.
امروز در ایران بصورتی مشخص، تزریق هدفمند روایتهای سلطنتی شاهنشاهی، طرفداری از سیاستهای ایران دوستانه آمریکایی و حتی آقای نتنیاهو و سیاستمداران نئولیبرالی زیاد شده است. این بخش از تزریق هدفمند تبلیغات دیجیتالی با توجه به پروژههای قدرتهای بینالمللی منطقهای بیشتر، متنوعتر و گستردهتر خواهد شد. در یک چنین میدان چالش و کارکرد مبارزات سیاسی چگونه باید عمل کرد؟ چگونه نیروهای آزاده و مردمی قادر خواهند بود در مقابل بودجهها و امکانات تبلیغاتی سرمایهداری مالی جهانی در ایران برابری و با آن مقابله کرد؟ برای این کار باید مدلسازیهای ویژهای صورت بگیرد تا در دیالکتیک چالشهای رهاییخواهانه، آزادیخواهانه و مردمی طرح مدلهای انتی تز سیاستهای نئولیبرالی و یا جمهوری اسلامی ایران را با هوشمندی و با روشهای علمی کارآییتر و قدرتمندتر طراحی نموده و به اجرا در آورد.
۹ اوگوست ۲۰۱۸
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: