![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
دو شعر از نرگس الیکایی
![دو شعر از نرگس الیکایی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2018/12/Narges3-2-532x604.jpg)
«محوطه سکوت»
آفتاب را با پیراهنش تاق می زنم
این چشمها تابنده ترند
در تاریک و روشنی ما
در خانه
در اندوه آدمی
همهی راهها باید
به آبادی این خرابه ختم می شد
اینجا کجا باشد خوب است
فصل های آمده می روند
می شنوی
صدای آمدن بهار است
حاجی فیروز بیش از اندازه
خود را سیاه کرده است نگاه کن
شاید تو باشی
یا من
شاید همسایه دیوار به دیوار ات
که رد گُم می کند
این وخیم تر از فقر است
باید سبزهاش را سبز می کرد او
به جوجههایش آب و دانه می داد
گُل از گُل پنجرهاش می شکفت
غروبش در ماهی تازه نو می شد
دلم مثل سیر و سرکه می جوشد
آنها را از هفت سین سفره حذف می کنم
تا برایش سلامتی بیاورم کنار سر افرازی اش
و سکوت را
به احترام این علامت سوال بشکنم
ببین
زمان پشت تاریکی حل می شود
اوین در محوطه سکوت ما
پناهگاه رنج شده است .
«زیبا ترین سین های بهار»
همیشه همینطور است
گُل ها عطر می پراکنند
ما مست می شویم دیوانه ها
گُلها پژمرده
پراکنده
عطرها اما
در ما نشست می کنند
ما دیگر آن نیستیم
که قبل از شکفتنات
بیا ای سیب
ای زیباترین سین بهار
ای دانهی رو به روشنی
ای همه گُل دادن
همه رنج و شعف
زمان چگونه در مسیر توفان سپری می شود
تو چطور سپری می شوی
باید تمام می شد این توفان
با زمستان می رفت .