Advertisement

Select Page

دو شعر از مجید میرزایی

دو شعر از مجید میرزایی
۱
“سایه ها”
در کوچه های دیرالزور،
در شاهراه های دمشق
“آزادی “
با چکمه های خون آلود
و تسمه تفنگی بر دوش
                می گذرد.
سردارهای فاتح
در کوچه ها و خیابان ها
در جستجوی اهل هزیمت
          گشت می زنند
و کودکانی
با عکس های رنگ پریده به دست
در جستجوی ناپدید شدگان
در ازدحام “مردم پیروز”
     گم می شوند
میدان ها را برای مجازات خائنین
            می آرایند
تا شاید نهال نازک “داد”
از خون تازه بارور گردد.
و موش های فربه ویرانه های دمشق
حریصانه می جوند
 اوراق شعرهای نزار قبانی را
شعری گناه آلوده
 که از میان حروفش هنوز هم
گرمای بوسه و عود و سرود می آید.
خورشید “فتح و رهایی”
 از پشت این همه عمارت ویران سر می زند
و سایه های هراس انگیزی
بر کوچه ها و میادین
می گسترد.

۲
“صبح شام”
دیوارها فرو ریخت
زنجیرها گسیخت
و مادران فرتوت
فرتورهای گمشده گان در دست
در ازدحام مردم فاتح
                 می چرخند
“آیا کسی میان شما
این مرد/زن/جوان/پیر
این آرزوی مانده به زنجیر را
جایی ندیده است؟”
بندی،
با آن دو چشم بی سو
و آن ضمیر پریشان
قیقاج و هاج و واج، در دل امواج
راه می پوید
بی آن که بازشناسد
سیمای مادر و…تمثال خویش را…
و دوستاقبانان
با چهره های مبدل، در میدان
فریاد “زنده باد آزادی “
بر می کشند
آن دم که در میان خلق خروشان
در جستجوی یافتن بندیان آینده
سیمای بیقراران را
می کاوند.
در کوچه، یک زن خنیاگر
حیران، می پرسد:
“این
آیا تویی که از دل وحشت زادی
                     آزادی ؟
آراسته به صد جراحت ناسور،
بر کف درفش و تسمه و ساطور…”
و در هراس کوچه ی تاریک
گم می شود .
لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights