تاثیر تحولات سیاسی بر شعر در دنیای امروز و…
تاثیر تحولات سیاسی بر شعر در دنیای امروز و مصاحبه با دورس گرونباین، شاعر معاصر آلمانی
شعر غنایی بیشک از شخصیترین انواع ادبی است، چرا که به شکل مستقیم با احساسات پیوند دارد. به همین خاطر برخی بر این باورند که شعر بیشتر با مقولههای احساسی یا هستیشناسی پیوند دارد تا با سیاست. پستمدرنیسم حتی گامی فراتر گذاشت و آن را بیشتر پدیدهای در قلمرو زبان قلمداد کرد تا پدیدهای با ارجاعات خارج از متنی. به همین خاطر جستجوی معنی را در آن منتفی میدانند. در برههای از زمان برخی از شعرها به قدری انتزاعی شدند که گاه به تکرار چند آوا بسنده کردند. هرچند همیشه کسانی در حوزهٔ شعر بودهاند که سیاست را جزئی جدا نشدنی از زندگی اجتماعی و حتی زندگی فردی و شعر شاعر میدانستند.
بسیاری از حوزهها به نظر خصوصی میآیند، اما به دلایل مختلف ممکن است در حوزهٔ تسلط سیاست قرار بگیرند. یکی از آنها تن است، که در عین خصوصی بودن گفتن از آن و خواستههایش به طور خودکار در حوزهٔ سیاست هم قرار میگیرد، به خصوص اگر تن زنانه باشد. عشق هم از مقولههایی است که با اخلاق اجتماعی و سیاسی مرتبط میشود. هرچند تلاش نظریههایی که پس از پست مدرنیسم باب شد، بر این بود که شعر و ادبیات را بیشتر در حوزهٔ فرم قرار دهد و امکان کسب معنای مشخص در آنها را نفی کند، شعر سیاسی یا شعری که از سیاست متاثر باشد همچنان به حیات خود در میان جریانات دیگر شعری ادامه داد.
برخی از پژوهشگران ادبیات بر این باورند که شعر در آغاز قرن بیست و یکم به دلایلی دوباره وجه سیاسی قدرتمندتری پیدا کرده است، به خصوص بعد از حمله به برجهای دوقلو در آمریکا در سال ۲۰۰۱ و شروع جنگهای متفاوت در خاور میانه و مهاجرت گسترده. از آنجایی که در برخی از کشورهایی که درگیر جنگ، دیکتاتوری یا تحولات ناگهانی میشوند، نقش سیاست در زندگی فردی پررنگتر میشود، به طور طبیعی در تولیدات ادبی این کشورها هم نمود پیدا میکند. علاوه بر این خود مساله جهانی شدن و قرار گرفتن در معرض خبرهای مختلف ناگوار، از جمله تبعیض، جنگ، ترور، فرارها یا مهاجرتهای اجباری، اغلب رنج آدمی و امر سیاست را از هم جدا ناشدنی میکند و بر هنر وادبیات در سطح جهانی هم تاثیر میگذارد. این است که کمتر میشود شعر یا اثری ادبی یافت که سیاست بر آن تاثیری نگذاشته باشد. مثلا وقتی شاملو از «پنهان کردن عشق در پستوی خانه» حرف میزند، به خوبی نشان میدهد که انسان در خصوصیترین احساسات هم زیر نظارت سیاست قرار دارد. در جوامعی که تمام اعمال تو تحت نظارت است و «دهانت را میبویند/ مبادا که گفته باشی دوستت میدارم» حتی اگر این بحث نظارت در جوامع بسته را در نظر نگیریم، هیچگاه زبان و بیان آزادی کاملی نداشته است و ممنوعیتهایی بر آن حکم میرانده است. اغلب نظریه پردازان شعر مدرن بر این باورند که شعر در دوران مدرن عناصر سیاسی زیادی در خود دارد و مدرنیسم شعر را به شکلی رادیکال تغییر داده است. یعنی حتی در شعر بسیاری از شاعران که مانند برشت، انتسنزبرگر، مایاکوفسکی یا توخولسکی شعر سیاسی نمینوشتهاند، سیاست همیشه عنصری برجسته بوده است. شعر سیاسی در حال حاضر به دلایل مختلفی دوباره در جهان محبوب شده است. حرکتهای اجتماعی مختلف، ظهور جنبشهایی نظیر «جان سیاهپوستان اهمیت دارد»، پرداختن به محیط زیست و کمپینهای عدالت اجتماعی الهامبخش شاعران شده اند تا مسائل مهم را از طریق آثار خود مورد بررسی قرار دهند. شعر میتواند یک رسانه قدرتمند برای بیان نارضایتی و جلب حمایت باشد، چون معمولاً از دیگر اشکال گفتمان سیاسی قابل دسترستر است و این امکان را میدهد که ایدههای پیچیده را به فرمتهای قابل هضم و احساسی تبدیل کند، و سبب درگیر شدن مردم با مسائل سیاسی شود. یکی دیگر از عوامل موثر در این امر پلتفرمهای دیجیتال و ظهور رسانههای اجتماعی است که شاعران را به پلتفرمی برای به اشتراکگذاری آثارشان به طور گسترده و سریع مجهز کرده است. پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، توییتر و تیکتاک شعرخوانی و مسابقات شعر را محبوب کردهاند و به شعر سیاسی امکان دادهاند تا به مخاطبان جهانی دسترسی پیدا کنند.
به علت تغییرات فرهنگی که به خاطر مهاجرتهای گسترده و ارتباط جهانی ایجاد شده، درک و پذیرش اهمیت صداهای متنوع در ادبیات در حال افزایش است. بسیاری از شاعران معاصر علاوه بر بیان شخصی به مسائل نژاد، جنسیت و طبقهٔ اجتماعی نیز میپردازد. در زمانهای بحران سیاسی و ناامنی، مردم معمولاً به دنبال هنرهایی هستند که با احساسات و تجربیات آنها همخوانی داشته باشد. شعر میتواند ناامیدیها، امیدها و ترسهای افراد را به گونهای بیان کند که به شدت طنینانداز باشد. علاوه بر اینها شعر سیاسی یک سنت طولانی دارد و بسیاری از شاعران از این تاریخ برای اظهار نظر درباره رویدادهای کنونی استفاده میکنند. این ارتباط با گذشته میتواند به مسائل سیاسی معاصر وزن و فوریت بیشتری ببخشد. به طور کلی، شعر سیاسی به عنوان وسیلهای برای ارتباط، بیان و فعالیت اجتماعی عمل میکند و این امر آن را در شرایط اجتماعی و سیاسی امروز به ویژه محبوب میسازد.
در اینجا پرسشی که مطرح میشود این است که آیا شعر غیر سیاسی داریم، یا آنچنان که شیمبورسکا در شعر «بچههای عصر ما» مینویسد، «شعرهای غیر سیاسی هم سیاسیاند»؟ به این پرسش من دروس گرونباین در مصاحبهای با کانال یک تلویزیون آلمان پاسخ داده است که من بخشی از آن را که در مورد شعر است ترجمه کردهام و در اینجا میآورم. دورِس گرونباین در کتاب آخر خود برخی از شعرها را با عناوینی همچون «شعر غیرسیاسی» یا «انسانگرای ضد بشر» نامگذاری کرده است. او میگوید که حتی در شعر هم باید موضع سیاسی گرفت. خود نیز بهطور مستقیم در مورد مسائل سیاسی مثلاً در برابر گرایشهای راستگرا در زادگاهش درسدن، موضع میگیرد. بخش اول مصاحبه که عمدتا در مورد انتخابات در آلمان است در اینجا آورده نشده است.
آندریا گرک: دورس گرونباین شاعر، مترجم و مقالهنویس است. او در سال ۱۹۶۲ در درسدن به دنیا آمد و سپس به سرعت پلههای ترقی را طی کرد. در اوایل دهه سی زندگی خود با دریافت جایزه جورج بوشنر شهرت یافت و پس از آن نیز جوایز بسیاری را دریافت کرد. حالا یک مجموعه شعر جدید از او با عنوان «شمعها»(۱) منتشر شده و دورس گرونباین حالا در استودیو در کنار من است.
گرک: صبح بخیر، آقای گرونباین، خوشحالیم که اینجا در کنار ما هستید! گفتید که سیاستمداران روشنگری را تخریب کردهاند حالا شما با زبان چیزی را خلق میکنید تا شاید شعر بتواند روشنگری کند. یکی از شعرهای مجموعه جدیدتان را برای ما بخوانید تا وارد این مبحث شویم؟ پیش از این به من گفتید که در این مجموعه شعری است با عنوان «شعر غیرسیاسی» اما این شعر به هیچ وجه «غیرسیاسی» نیست. میشود آن را برای ما بخوانید؟
گرونباین: این شعر از مجموعه جدیدم «شمعها»، از نظر من نوعی لحظهنگاری است.
شعر غیرسیاسی
هر انسان الماسی است
خام و یگانه،
در نوع پنهان خود.
هر لبخندی چقدر نظم درونی نیاز دارد،
که به جا بکار برده شود،
توجهی را به خود بخواند،
و سپس کلمهای گره گشا به لب بیاید.
رازی است، که چرا آن دختر در اتوبوس
بی کلافگی، با مهر اطلاعاتی را به ما داد.
در حالی که ما از روستاهایی با سطح بالای بیکاری و پر مهاجر میگذشتیم.
با این حال این لحظه محقق شد.
چیز بدی اتفاق نیفتاد.
اما بعداً در ایستگاه دوباره دشواری بود.
گوشههای متعفن و سرد،
زبالههای جلوی ساندویچ فروشی،
دستگاه عکاسی خودکار خالی
و زن بلیط فروشی،
که پیش از آنکه بیکلام باقیماندهٔ پول را به سمتمان بسُراند،
به ناخنهای لاکزدهاش خیره شده بود.
گرک: دورس گرونباین، ممنون که این «شعر غیرسیاسی» را برایمان خواندید. اما این شعر جنبههای سیاسی بسیار قدرتمندی دارد. در واقع عنوان طنازانه بود. آیا شعر غیرسیاسی اصلا وجود دارد؟ آیا هنر همیشه سیاسی نیست؟ در واقع این بحثی قدیمی است.
گرونباین: شاید طنازانه نباشد، بلکه اینکه عنوانها فقط تا حدی بیانگرند. طبیعی است که وقتی چنین عنوانی گذاشته میشود خواه ناخواه انتظارات خواننده را به جهت خاصی میبرد. من حتی نمی دانم این شعر قرار است چقدر سیاسی باشد. اما میدانم که قبلاً در شعر مدرن آلمان یک فرضیه وجود داشت که وقتی درباره طبیعت، یا درختان مینویسی، همانطور که برشت میگوید، خیلی چیزهای دیگر مسکوت گذاشته میشود. ما این تضاد اساسی را، حداقل از قرن بیستم به بعد داشته ایم. چون ظاهرا دیگر نمیشود مثل رمانتیکهای ناب شعر گفت، بلکه همیشه باید در مورد مسائل اجتماعی موضع مستقیم یا غیرمستقیم اتخاذ کرد. البته آزادی هنری باید وجود داشته باشد، بنابراین در واقع، میتوان گفت، شما فقط می توانید غیر مستقیم به سیاست بپردازید، چون شعر مستقیم و شعاری غالباً سطحی بوده است و من نمیخواهم این نوع شعر بنویسم.
گرک: امروزه شاید عدم بهره بردن از شعر دوباره الزامی سیاسی باشد، که آدم از بهرهوری و بازیافت اقتصادی از این طریق طفره میرود.
گرونباین: این موضوع کلی است، به اصطلاح، «شرط وجود» همین است. شعر در حال حاضر جایی برای سرمایه گذاری نیست. در واقع میشود گفت که شعر در بدترین موقعیت خود در صنعت ادبیات قرار دارد. مشاهده این را میگوید که بسیاری که با نوشتن شعر شروع می کنند، دیر یا زود به نوشتن رمان رو میآورند، چون در نهایت فقط رمان به شکلی اقتصادی است. ما اخیراً تلاشهای کردهایم که با اختصاص بودجههای کمکی مشخص از انجمن بورس ، دولت، یا از طریق جشنوارههای شعر و غیره به شعر ارزش بیشتر ببخشیم. اما به نظر من همه اینها تلاش بینتیجه و مختصری است برای یارانه دادن به شعر. شعر باید به تنهایی راه خود را به سوی خواننده پیدا کند و همانطور که گفتم بی شک رسانهای جمعی نخواهد شد. اما گاهی آدم تاثیرات جالبی را هم میبیند. به طور مثال، اگر سه یا چهار شعر در یک فیلم هالیوودی خوانده شود، ناگهان مردم دوباره به شعر هجوم میآورند. ما این را در مورد اودن، شاعر، تجربه کردیم. اغلب در فیلمهای آمریکایی، رابرت فراست ناگهان ظاهر میشود و مردم روز بعد به کتابفروشی میروند و آن شعر را میخواهند. این زیبا نیست؟
گرک: بله،عالیه. اما در واقع هنوز هم شعر کرامت خاصی دارد، هرچند که «پوئتری سلم»ها(شعرخوانیهای همگانی) وجود داشته باشد؛ هرچند شاعری مانند یان واگنر(۲) شعر را محبوب کند و در فهرست پرفروشها قرار بگیرد. اما آیا شما هم این را به گونه ای تجربه می کنید که چنین هاله مرموزی در اطراف شما وجود داشته باشد؟
گرونباین: این غم انگیز است. به نظر من موانع اصلی در رویکرد به شعر در وهلهٔ اول در مدرسه ایجاد میشود. آنجاست که شعرها را باید تفسیر کرد و غیره. این یک جنبه است. جنبهٔ دیگر تحول درونی شعر مدرن است. شعرها سختتر شده اند، همانطور که موسیقی مدرن به اصطلاح غیر آهنگینتر شده است. آدم باید گوش شنیدن داشته باشد و با مهارت خواندن خاص به شعر خواندن بپردازد. چون شعرها اغلب رمز و راز دارند، زبانشان رسمی، دشوار و رندانه است. از سوی دیگر، در اشعار مدرن بارها و بارها تلاش می شود که مستقیماً به درون خواننده نفوذ کند. شما حتی آن را با آوانگاردها هم تجربه می کنید. از این نظر، من بر این باور نیستم که شعر فی نفسه باید سخت باشد.
گرک: درسته، شما این بار در کتابتان چیزهای بسیار ملموس و روزمره را هم در نظر داشتهاید و تصاویری قدرتمند آفریدهاید. دیشب که کتاب را میخواندم، شعر «گلهای صد تومانی» تان مرا شگفت زده کرد. اینکه چنین گل صد تومانی پر جلوهای وجود دارد، یا چنین تصویر قدرتمندی در آنجا خلق شده است. آیا آن چیزی که سبب تمایز و برتری شعر به نثر میشود، شما را قادر به ایجاد چنین تصاویر قوی در ذهن دیگران میکند؟
گرونباین: من به طور کلی فکر می کنم که شعر به نقاشی نزدیک تر است، شاید حتی کمی به عکاسی. اگر شعری مانند شعری را که عنوانش «گلهای صد تومانی» است بخوانید، میگویید، آن را بیشتر شکل دیگری از نقاشی «طبیعت بیجان» میبینید. و ما می دانیم که «طبیعت بی جان» چیست. وقتی در موزه می ایستیم و به گلی در نقاشی طبیعت بیجانی نگاه میکنیم آن گل می تواند چیزهای زیادی باشد. البته این بی ضرر هم نیست. چون ما طبیعتهای بیجان اکسپرسیونیستی داریم که آزاردهنده اند. به طور مثال، دسته گلهایی در حال رنگ شدن که به سمت شما می پرند، یا به بیرون میپرند، یا سمتی را میگیرند که رنگ مطمئنتر نشسته است.
این دقیقاً همان چیزی است که در شعر مدرن رخ می دهد. کلمات طور دیگری با هم سایش پیدا میکنند؛ به گونه ای دیگر مشتعل میشوند – به همین دلیل به این عنوان برای کتابم رسیدم: «شمع جرقه زن». البته من همیشه این اثر «جرقه زدن» را هنگام خواندن اشعار تجربه می کنم. این حس را در نثر ندارم زیرا تمرکز اصلی آن این اشتعال نیست.نثر بیشتر در مورد یک جریان، یک انتقال، یک حرکت، یک روایت است. به همین دلیل است که من حتی در نثر هم نثر شاعرانه را ترجیح می دهم که در هر صفحه با چنین احساس یا رنگ-احساسی به سویم خیز برمیدارد.
گرک: چطور روی شعری مثل این کار می کنید؟ اگر باز هم به همین «گلهای صد تومانی» ها برگردیم، می توانید تصور کنید که شاعر در اتاقی ساکت نشسته و گل ها را تماشا می کند و بعد مشاهدهاش را مینویسد. احتمالاً شعر نوشتن روند متفاوتی دارد، درست است؟ احتمالاً روی هر سطر، روی هر بیت باید سخت کار کرد.
گرونباین: معمولا یک ایده اولیهٔ کوچکی وجود دارد که به ذهن من میآید. گاهی اوقات سطری است که به گوش آدم میرسد و من همیشه روی آن متمرکز میشوم. این از نظر موسیقایی خیلی مهم است. ناگهان اولین بیت را دارید که وزن و عروض را مشخص می کند. گاهی می تواند آشفته باشد، اما گاهی از همان ابتدا فرم مرثیه دارد. همانطور که گفتم، یک مشاهده میتواند آغازگر یک شعر شود. بعد از این تازه کار روی شعر شروع می شود. سپس می بینیم که همه جنبه های ممکن وارد عمل می شوند. اگر، مثل این مورد، علت جرقه زدن شعر در ذهن لحظهٔ پژمرده شدن یک دسته گل صد تومانی باشد، میشود حتی اذعان کرد که نوع خاصی از بررسی هم شروع می شود. یعنی مثل یک نقاش رفتار می کنم. بررسی دقیقتری میکنم که وقتی برگها خم میشوند چگونه به نظر میآیند.
گرک: و ظاهراً بررسی درون خودتان، زیرا این مجموعه شعر به نظر من کمی شبیه یک صورتبرداری و سلوک درونی آمد. شعر دیگری را انتخاب کردیم که شما هم دوست داشتید برای ما بخوانید. و در آن شما به گلهای رز یا شمع ها نگاه نمی کنید، بلکه به خودتان نگاه می کنید.
گرونباین: بله. همیشه تلاش های کوچکی برای خودنگاری وجود دارد، درست مانند نقاشی و شعر. ما این را از زمان بکمن میشناسیم، یا از دورر تا بکمن. آنها بارها و بارها سعی کردند در مراحل مختلف زندگی خود را به تصویر بکشند. من هم هر از گاهی چنین چیزی را در این کتاب دارم. این شعر ی که گفتید از بخشی است که عنوانش «شمع ها» است و «انساندوست ضدبشر» نام دارد.
مغز مثل یک انباری است، اینطور نیست؟
راه خود را میرود.
فرقی ندارد چه اتفاقی می افتد،
یا چه کسی حکومت میکند.
مغز از قبل هر خطر جدیدی را حس میکند.
قصد سقوط نداشتم،
حالا به اینجا رسیدهام،
جایی که ضعفا فرو میریزند.
دیوانه وار بازی میکنند،
به دنبال وصل شدن می گردند،
و برای به رسمیت شناخته شدن تلاش میکنند.
به شیوه ای بسیار آشنا،
مانند کودکانی که التماس شیرینی می کنند.
تلاش کن خودت را توصیف کنی:
تو از سر لطف ضد بشری
و از سر تنهایی انسان دوست.
هیچ پرسشنامه ای به کنه تو نمیرسد.
خودت هم خودت را نمیفهمی.
بودن، میان جنون، و اغلب در مکان اشتباه.
مغز پناهگاه نیست، اما بیرون هم جنگ حکمفرماست
جنگ بر سر هر چیزی که بیش از حد است:
ایمان، شادی جنسی، پول.
مغز هرگز آرام نمی گیرد،
اعتراض می کند،
مدام پردازش می کند و به پیش میرود.
گرک: خیلی ممنون دورس گرونباین. ما اصلاً شما را در اینجا به عنوان یک انسان دوست ضد بشر ندیدیم. آیا این وجهی است که فقط به شما چهره مینماید؟
گرونباین: بله. در حال حاضر، همانطور که همه ما می دانیم، انبوهی از مردمانی وجود دارند که آدم ترجیح می دهند از آنها دور بماند و در خلوت. این چیزی است که ما در حال حاضر تجربه می کنیم. جایی که دیگر هیچ سخنرانی و بحثی امکان پذیر نیست. و نهایتاً من در حضور این توده، این باندها، احساس راحتی نمی کنم. تعجب می کنم که همشهری هایی هم هستند که میخواهند دقیقاً به میان این توده بروند. این پیوستن به توده است که من را نگران می کند.
گرک: اما ما می توانیم از انتشار مجموعه شعر جدید شما خوشحال باشیم. در این کتاب میشود بسیاری از تأثیرات جدید و همچنین آرامش زیادی یافت. با تشکر از شما دورس گرونباین برای حضور در استودیو با ما، بسیار متشکرم!
—————–
پینویس:
(۱) اینجا منظور شمع ماشین یا شمع جرقه زن است.
(۲) یان واگنر، متولد ۱۹۷۱ در هامبورگ، از شاعران محبوب آلمان است که مجموعه شعرهای بسیاری از او چاپ شده و کتابهایش پرفروش است.
این مصاحبه در«فرهنگ رادیویی آلمان» به شکل آنلاین به تاریخ ۲۶.۹.۲۰۱۷ منتشر شده است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
فرشته وزیری نسب متولد ۱۳۳۸در کرمان است. کارشناسی ارشد خود را در ادبیات انگلیسی در ایران گرفته و تا سال ۱۳۸۰ که به آلمان مهاجرت کرد در دانشگاه ادبیات انگلیسی تدریس می کرده است. در آلمان دکترای خود را در حوزه نمایش معاصرانگلیس از دانشگاه گوته فرانکفورت گرفته و چند ترمی هم در آنجا “نمایش معاصر انگلیس” تدریس کرده است. تا به حال سه نمایشنامه( تعلیم ریتا، برخیزید و بخوانید و خداوندگار برون) ،چندین داستان کوتاه و مقاله و تعداد زیادی شعراز آلمانی و انگلیسی ترجمه کرده است. از او همچنین شعر، داستان کوتاه و مقالاتی در مجله های داخل ایران و مجله های ادبی اینترنتی منتشر شده است. علاوه بر اینها در زمینه بازیگری و نقد تاتر نیز فعال بوده است. در سال ۱۳۹۳ اولین مجموعه شعراو به نام با لک لک ها در باد و گزیده ای ازترجمه هایش از چند شاعر مشهور آلمانی به نام درستایش دور دست در ایران منتشر شد. در این سال همچنین نمایش “وطنی که بنفشه نبود”، به نویسندگی و کارگردانی او در جشنواره های تاتر هایدلبرگ و کلن، تاتر گالوس فرانکفورت و شهر گیسن اجرا شد.این نمایش به آلمانی هم ترجمه و در فرانکفورت و گیسن به زبان فارسی و با بالانویس آلمانی اجرا شده است. از دیگر تجربه های تاتری او می توان به اجرای دو زبانه (فارسی / آلمانی)”یک نمایشنامه خیلی بد” نوشته داریوش رعیت و نمایشنامه خوانی اجرایی “پینوکیو می خواهد بمیرد” از همین نویسنده اشاره کرد.برگردان مجموعه شعری از سپیده جدیری به انگلیسی آخرین تجربه های او در زمینه ترجمه است. از او همچنین مجموعه شعر “قیچی خورشید” در دست انتشار است.