Advertisement

Select Page

چالش ترامپ با کانادا

چالش ترامپ با کانادا

 

غلامحسین دوانی پژوهشگر سیاسی- اقتصادی

آقای ترامپ از زمان به قدرت رسیدن در دور دوم مسائلی را پیرامون برخی کشورها مطرح کرده که تداعی ادعاهای دوران هیتلر است. هیتلر نیز درآغاز مدعی بود که آلمان برخلاف دیگر قدرت‌های بزرگ اروپائی فاقد مستعمرات در اقصی نقاط جهان بوده و با توجه به رشد آلمان مدعی بود باید سرزمین دیگری به آلمان ملحق شوند تا رویای آلمان بزرگ محقق شود، لذا در اول سپتامبر ۱۹۳۹ ارتش آلمان لهستان را فتح کرد تا سرآغازجنگ دوم شود. اگرچه نه تنها هیتلر و ناپلئون که اساسا قدرت‌های بزرگ غربی همیشه سودای تسخیر روسیه به عنوان ‌بزرگترین سرزمین عالم را در دستورکارداشتند ‌که تا امروز هم پابرجا بوده ولی موفق نشده‌اند. ‌موضوع الحاق کانادا به ایالات متحده یکی از مباحث جالب در تاریخ سیاسی و روابط بین‌المللی دو کشور است. اگرچه در نهایت کانادا به‌عنوان یک کشور مستقل باقی‌ماند، اما تاریخچه‌ای از تلاش‌ها و اقدامات ایالات متحده برای گسترش قلمرو خود و امکان الحاق کانادا وجود دارد. در این مقاله، بررسی می‌کنیم که اولین اقدامات ایالات متحده برای الحاق کانادا به این کشور چه بوده و چگونه این فرآیند شکل گرفته است.

۱- پیشینه تاریخی و زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی

تاریخ روابط ایالات متحده و کانادا به دوران استعمار برمی‌گردد. در قرن ۱۸، هنگامی که بریتانیا و فرانسه در شمال آمریکا درگیر جنگ بودند، مستعمرات بریتانیا در کانادا (مناطق کنونی انتاریو و کبک) تحت کنترل بریتانیا بودند. در حالی که مستعمرات ایالات متحده در آن زمان از استعمار بریتانیا جدا شده بودند و خواستار استقلال بودند، کانادا همچنان تحت سلطه بریتانیا باقی ماند.

اما این وضعیت، در طول قرن نوزدهم و با گسترش ایالات متحده در غرب، تغییر کرد. پس از استقلال ایالات متحده در سال ۱۷۸۳، دولت آمریکا به دنبال گسترش مرزهای خود و گسترش قلمرو بود. این امر موجب شد که مقامات آمریکایی، به‌ویژه در جنوب ایالات متحده، به فکر الحاق کانادا به ایالات متحده بیفتند.

۲- تلاش‌های اولیه برای الحاق کانادا (دهه ۱۸۰۰)

اولین بار در دهه ۱۸۰۰، بحث الحاق کانادا به ایالات متحده مطرح شد. یکی از نخستین مقامات آمریکایی که به این موضوع اشاره کرد، توماس جفرسون، رئیس‌جمهور آمریکا، بود. جفرسون در نامه‌ای به جان آدامز (یکی دیگر از پدران بنیان‌گذار ایالات متحده) در سال ۱۸۱۲، اظهار داشت که به نظر او کانادا باید جزئی از ایالات متحده باشد. جفرسون همچنین به پیشرفت‌های فرهنگی، اقتصادی و نظامی ایالات متحده اشاره کرده و بر این باور بود که الحاق کانادا به ایالات متحده می‌تواند به گسترش قلمرو آمریکایی کمک کند. با این حال، در سال ۱۸۱۲ جنگی بین ایالات متحده و بریتانیا آغاز شد که به جنگ ۱۸۱۲ معروف است. در این جنگ، برخی از مقامات آمریکایی امیدوار بودند که این جنگ فرصتی برای تسخیر کانادا و الحاق آن به ایالات متحده باشد. اما در نهایت، این جنگ بدون تغییرات عمده در مرزها پایان یافت.

۳- آغاز فازهای جدید از اقدامات سیاسی و اقتصادی (دهه ۱۸۴۰)

در دهه ۱۸۴۰، مجدداً بحث‌هایی در مورد الحاق کانادا به ایالات متحده مطرح شد. این دوره، یکی از دوران‌های حیاتی در تاریخ کانادا و ایالات متحده است که به دوره تهاجم غربی
« Westward Expansion » معروف است. در این دوره، ایالات متحده تلاش کرد تا با خرید اراضی، جنگ و گسترش مناطق غربی خود را گسترش دهد. برخی از مقامات آمریکایی مانند جان سی. کالهون، وزیر امور خارجه و فرماندار ایالات متحده، از حمایت‌های خود برای الحاق کانادا به ایالات متحده سخن گفتند. در این دوره، کانادا نیز به دلیل مشکلات اقتصادی و نارضایتی‌های داخلی، به‌ویژه در میان مستعمرات خود، برخی از گزینه‌های سیاسی را در نظر گرفت که می‌توانست شامل الحاق به ایالات متحده باشد.

۴- مخالفت‌ها و نگرانی‌ها در کانادا

با وجود تمام تلاش‌ها و بحث‌های مطرح‌شده در ایالات متحده، کانادا هرگز به‌طور جدی از الحاق به ایالات متحده استقبال نکرد. یکی از دلایل اصلی این مخالفت، نگرانی‌های کانادایی‌ها از دست دادن هویت فرهنگی، دینی و سیاسی خود بود. کانادا، که در آن زمان هنوز تحت کنترل بریتانیا بود، علاقه‌ای به پیوستن به یک کشور جمهوری‌خواه و با هویت متفاوت نداشت. همچنین، بسیاری از کانادایی‌ها نگران بودند که اگر کانادا به ایالات متحده ملحق شود، سیاست‌های آمریکایی به‌ویژه در زمینه حقوق بشر و ساختار حکومتی آن‌ها، با شرایط آن‌ها ناسازگار باشد.

۵- پیشرفت‌های کانادا به‌عنوان یک کشور مستقل

در نهایت، با گذشت زمان و پس از جنگ‌های داخلی ایالات متحده، کانادا توانست از بریتانیا استقلال نسبی به دست آورد. در سال ۱۸۶۷، کانادا تحت قانون آکرای و کانادا« British North America Act » به یک کشور خودمختار تبدیل شد و از آن زمان به‌طور رسمی به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد. از آن زمان به بعد، ایالات متحده دیگر هیچ اقدام جدی برای الحاق کانادا به خود نداشت. در عوض، روابط دو کشور وارد مرحله جدیدی از همکاری و رقابت شد. در حال حاضر براساس گزارش جهانی سازی شاخص امتیازات کانادا مطابق نمایه زیر بیش از آمریکا بوده که حکایت از پایداری جامعه کانادا نسبت به آمریکا را دارد:

۶- دوران پس از انقلاب: تأثیر فرانسه در روابط آمریکا و کانادا

پس از پیروزی انقلاب آمریکا و استقلال ایالات متحده، نقش فرانسه در روابط میان آمریکا و کانادا نیز ادامه پیدا کرد. در دوران پس از جنگ، ایالات متحده همچنان به‌دنبال گسترش مرزهای خود بود و توجه خاصی به مناطق فرانسه‌نشین در شمال آمریکا داشت. با این حال، کانادا تحت سلطه بریتانیا باقی‌ماند و بسیاری از فرانسه‌نشین‌ها همچنان نسبت به ایالات متحده بی‌اعتماد بودند. برخی از فرانسوی‌های کانادایی پس از پیروزی ایالات متحده در جنگ انقلاب، تمایل به پیوستن به ایالات متحده و حمایت از آن کشور داشتند. اما در عین حال، بسیاری از فرانسه‌نشین‌ها از ورود به اتحادیه ایالات متحده می‌ترسیدند و نگران از دست دادن هویت فرهنگی و سیاسی خود بودند. این نگرانی‌ها، به‌ویژه پس از شکست‌های ایالات متحده در جنگ ۱۸۱۲ و مقاومت بریتانیا در برابر تغییرات مرزی، باعث شد که کانادا به‌عنوان یک مستعمره بریتانیا باقی بماند و سرانجام در اواسط قرن نوزدهم، کانادا به یک کشور خودمختار تبدیل شود. برهمین اساس حمایت‌های فرانسه از ایالات متحده در دوران انقلاب آمریکا نقشی اساسی در پیروزی این کشور علیه بریتانیا ایفا کرد. بدون کمک‌های نظامی و مالی فرانسه، احتمالاً انقلاب امریکا شکست می‌خورد و مسیر تاریخ جهان به‌شکلی متفاوت شکل می‌گرفت. همچنین، پس از استقلال ایالات متحده، روابط فرانسه و کانادا تا مدت‌ها تحت تأثیر این حمایت‌ها قرار داشت. در مجموع، تاریخ همکاری فرانسه با مستعمرات آمریکایی و تأثیر آن بر روابط ایالات متحده و کانادا در پیروزی انقلاب و تحولات پس از آن، همچنان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فصول تاریخ روابط بین‌المللی آمریکا و کشورهای اروپایی به‌شمار می‌آید. فرانسه تسهیلات مالی قابل توجهی برای خرید سلاح‌ها، مهمات و تجهیزات فراهم کرد. حتی برخی از مقامات فرانسوی مانند کنت دو ورژن و ژاک دو لا مونت به‌طور مستقیم در تأمین منابع مالی جنگی برای ایالات متحده مشارکت داشتند.

۷- کمک‌های دیپلماتیک:

فرانسه نقش مهمی در زمینه دیپلماتیک نیز داشت. بنژامین فرانکلین، دیپلمات برجسته آمریکایی، در سال ۱۷۷۶ به پاریس فرستاده شد تا تلاش کند حمایت فرانسه را جلب کند. فرانکلین توانست با مهارت‌های دیپلماتیک خود دولت فرانسه را متقاعد کند که به‌طور رسمی از انقلاب آمریکا حمایت کند. بطور مشخص‌ در نهایت، در سال ۱۷۸۳، پس از پایان جنگ، پیمان پاریس میان ایالات متحده و بریتانیا امضا شد. در این پیمان، فرانسه نقش مهمی در میانجی‌گری و فشار به بریتانیا برای به رسمیت شناختن استقلال ایالات متحده ایفا کرد. این پیمان استقلال ایالات متحده را از بریتانیا به رسمیت شناخت. همانطوری که در جنگ دوم جهانی آمریکا به فرانسه در جنگ با آلمان کمک فراواوان نمود و پس ازجنگ نیز در قالب طرح مارشال در بازسازی فرانسه نقش داشت‌، حمایت‌های نظامی، مالی و دیپلماتیک فرانسه از ایالات متحده در جنگ انقلاب آمریکا شواهد مستند و گسترده‌ای دارند. این حمایت‌ها نه تنها به پیروزی ایالات متحده در برابر بریتانیا کمک کرد، بلکه رابطه‌ای پایدار و مهم بین دو کشور در زمینه‌های مختلف ایجاد کرد.

جالب ان که بعد از انقلاب امریکا علیرغم کمک های فراوان فرانسوی ها به آنان ، پس از انقلاب امریکائیان پیوندهای خودرا با انگلستان  دشمن اشغالگر کشور گسترش دادند و از فرانسه بنوعی فاصله گرفتند. بررسی تاریخی نشان میدهد که رابطه ایالات متحده با بریتانیا و فرانسه پس از استقلال تحت تأثیر عوامل مختلف تاریخی، سیاسی و اقتصادی قرار گرفته است. اگرچه فرانسه نقش کلیدی در استقلال ایالات متحده ایفا کرد، اما مجموعه‌ای از عوامل زیرباعث شد که روابط ایالات متحده با بریتانیا به‌مراتب بهتر از فرانسه در دوره‌های بعدی باشد.

الف- تأثیر انقلاب فرانسه و تحولات داخلی فرانسه

یکی از دلایل مهمی که باعث شد روابط ایالات متحده با فرانسه پس از استقلال دچار تنش شود، انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ بود. انقلاب فرانسه باعث تغییرات عمده‌ای در ساختار سیاسی و اجتماعی فرانسه شد. ایالات متحده که به تازگی از سلطه بریتانیا رهایی یافته بود، از انقلاب فرانسه به عنوان یک جنبش آزادی‌خواهانه استقبال کرد، اما تحولات خشونت‌آمیز و دگرگونی‌های سیاسی در فرانسه به تدریج روابط دو کشور را تحت فشار قرار داد.

  • ترس از ناآرامی‌ها: ایالات متحده که در حال تثبیت خود بود، از شدت آشوب‌ها و بحران‌های داخلی فرانسه و تغییرات سیاسی آن نگران شد. ترس از گسترش افکار انقلابی و ایجاد ناآرامی در خاک خود، به ویژه در دوره ریاست‌جمهوری جرج واشنگتن، باعث شد که ایالات متحده تمایل کمتری به حمایت از انقلاب فرانسه نشان دهد.
  • جنگ‌ها و تقابل‌های فرانسه و بریتانیا: بعد از انقلاب فرانسه، فرانسه وارد جنگ‌های گسترده‌ای با بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی شد. این جنگ‌ها، به‌ویژه جنگ‌های ناپلئونی، روابط میان ایالات متحده و فرانسه را پیچیده کرد. ایالات متحده که نمی‌خواست خود را درگیر این جنگ‌ها کند، سیاست بی‌طرفی را در پیش گرفت، اما این بی‌طرفی اغلب از سوی هر دو طرف به‌عنوان عدم حمایت در نظر گرفته می‌شد.

ب- توسعه اقتصادی و منافع تجاری ایالات متحده

در دوران پس از انقلاب، یکی از اهداف مهم ایالات متحده، ایجاد ثبات اقتصادی و توسعه تجارت بود. در این زمینه، بریتانیا به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و تجاری بزرگ در جهان، نقش مهمی ایفا می‌کرد.

  • بازارهای تجاری: بریتانیا یکی از بزرگ‌ترین شرکای تجاری ایالات متحده بود. پس از استقلال، ایالات متحده به‌ویژه نیازمند واردات کالاهای صنعتی از بریتانیا بود، در حالی که فرانسه، با مشکلات اقتصادی داخلی و جنگ‌های متعدد، نمی‌توانست همانند بریتانیا به‌عنوان یک شریک تجاری مهم برای آمریکا عمل کند.
  • آغاز روابط تجاری با بریتانیا: در اوایل قرن نوزدهم، ایالات متحده به تدریج روابط تجاری قوی‌تری با بریتانیا برقرار کرد. ایالات متحده قادر بود از مزایای سیستم تجاری بریتانیا استفاده کند و به منابع مالی و صنعتی این کشور دسترسی پیدا کند. علاوه بر این، نیازهای اقتصادی ایالات متحده به‌ویژه در زمینه صنعت و تجارت، بیشتر با همکاری بریتانیا هم‌راستا بود.

ج- دست‌نخورده ماندن سیستم سیاسی ایالات متحده

فرانسه پس از انقلاب به دنبال ایجاد یک جمهوری جدید بود، اما ساختار سیاسی ایالات متحده، که بر اساس اصول جمهوری‌خواهانه و دموکراتیک استوار بود، آن‌طور که در فرانسه انجام شد، به شدت دستخوش تغییرات و ناآرامی‌ها قرار نگرفت.

  • تفاوت‌های سیاسی: ایالات متحده به‌ویژه در دوران جرج واشنگتن و جان آدامز از سیستم جمهوری‌خواهانه و دموکراتیک خود دفاع کرد و تمایلی به پذیرش خطرات احتمالی ناشی از انقلاب‌های سیاسی مشابه در فرانسه نداشت. علاوه بر این، اختلافات در نحوه برخورد با مسائل داخلی و سیاست خارجی باعث ایجاد فاصله میان دو کشور شد.

د- جنگ ۱۸۱۲ و مشکلات مرزی

جنگ ۱۸۱۲ بین ایالات متحده و بریتانیا، به‌طور موقت، به روابط بین دو کشور آسیب وارد کرد. اما در نهایت، این جنگ به‌طور غیرمستقیم به تقویت حس ملی‌گرایی در ایالات متحده انجامید و منجر به تقویت روابط اقتصادی و سیاسی بین دو کشور شد.

  • مقاومت مشترک علیه تهدیدات خارجی: پس از جنگ ۱۸۱۲، ایالات متحده و بریتانیا روابط خود را بهبود بخشیدند و همکاری‌های تجاری، اقتصادی و دیپلماتیک خود را گسترش دادند.

ه – سیاست‌های خارجی فرانسه و بریتانیا

در دوران قرن نوزدهم، سیاست‌های خارجی فرانسه و بریتانیا در مقایسه با یکدیگر تفاوت‌های زیادی داشت. بریتانیا تلاش کرد تا روابط خود را با ایالات متحده تحکیم کند، در حالی که فرانسه درگیری‌های داخلی و جنگ‌های مختلفی را تجربه می‌کرد. مضافاً فرانسه در تلاش بود تا نفوذ خود را در اروپا گسترش دهد و بر مشکلات داخلی خود تمرکز داشت. در مقابل، بریتانیا به‌عنوان یک قدرت جهانی و مستعمراتی، تمایل داشت روابط تجاری و دیپلماتیک خود را با ایالات متحده تقویت کند. ایالات متحده نیز با در نظر گرفتن موقعیت اقتصادی و نظامی، ترجیح می‌داد روابط بهتری با بریتانیا داشته باشد.

م- نقش ناپلئون و اثرات آن بر روابط دو کشور

حضور ناپلئون در فرانسه و سیاست‌های گسترده‌اش در اروپا، ایالات متحده را با چالش‌هایی مواجه کرد. در این دوران، ایالات متحده سیاست بی‌طرفی را در پیش گرفت و از دخالت در جنگ‌های اروپا خودداری کرد. این موضوع موجب شد که به‌طور غیرمستقیم، ایالات متحده روابط خود را با بریتانیا تقویت کند تا از تهدیدات ناپلئونی و تحولات نظامی در اروپا دور بماند. در واقع با وجود کمک‌های اساسی فرانسه در دستیابی ایالات متحده به استقلال، عوامل مختلفی باعث شدند که ایالات متحده پس از استقلال، روابط نزدیک‌تری با بریتانیا برقرار کند. مشکلات داخلی فرانسه، انقلاب‌ها و جنگ‌های داخلی، و همچنین منافع اقتصادی و تجاری ایالات متحده با بریتانیا از مهم‌ترین دلایل این تغییر در روابط بودند. از سوی دیگر، فرانسه به دلیل درگیری‌های خود در جنگ‌ها و بحران‌های داخلی، نتوانست به‌طور موثر به عنوان یک شریک تجاری و سیاسی برای ایالات متحده عمل کند.

۹- نتیجه‌گیری

اگرچه تلاش‌های اولیه ایالات متحده برای الحاق کانادا به خود از دلایل گسترش قلمرو و استراتژی‌های امپریالیستی ناشی می‌شد، اما در نهایت کانادا موفق شد تا با حفظ هویت سیاسی و فرهنگی خود به عنوان یک کشور مستقل باقی بماند. در طول تاریخ، روابط ایالات متحده و کانادا تحت تأثیر عواملی چون همکاری‌های اقتصادی، مسائل مرزی و جنگ‌ها قرار گرفته است، اما هر دو کشور همچنان به‌عنوان دو قدرت مجزا با تاریخ و فرهنگ‌های متفاوت به همکاری‌های متقابل ادامه داده‌اند. امروز باید درس‌های تاریخی کمک کانادائیان به انقلاب آمریکا را به یاد دارودسته ترامپیست‌ها آورد که یکی از عوامل مهمی که در موفقیت ایالات متحده در جنگ انقلاب آمریکا (۱۷۷۵-۱۷۸۳) و در نهایت استقلال این کشور از بریتانیا نقش داشت، حمایت‌های نظامی و دیپلماتیک ایالات فرانسه‌نشین کانادا بود. در دوران پیش از انقلاب آمریکا‌، مستعمرات فرانسه در آمریکای شمالی، به‌ویژه مناطق کنونی کانادا (کبک و مناطق اطراف آن)، بخشی از امپراتوری فرانسه بودند. روابط مستعمرات فرانسه‌نشین با ایالات متحده هنوز در مراحل اولیه قرار داشت و در این دوران ایالات متحده تا حد زیادی تحت کنترل بریتانیا بود. اما با شروع انقلاب آمریکا و وقوع جنگ‌های استقلال، این رابطه شروع به تغییر کرد. فرانسه، که با بریتانیا در رقابت و تضاد بود، فرصتی برای تضعیف قدرت بریتانیا در آمریکای شمالی می‌دید و از همین رو، تصمیم به حمایت از جنبش استقلال طلبانه مستعمرات امریکایی گرفت. این حمایت‌ها نه تنها از نظر مالی و نظامی برای آمریکا حیاتی بودند، بلکه تأثیر زیادی بر روابط آینده فرانسه و مستعمرات آمریکایی گذاشت. در نهایت، با گذشت زمان و پس از جنگ‌های داخلی ایالات متحده، کانادا توانست از بریتانیا استقلال نسبی به دست آورد. در سال ۱۸۶۷، کانادا تحت قانون آکرای و کانادا (British North America Act)، به یک کشور خودمختار تبدیل شد و از آن زمان به‌طور رسمی به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد. از این زمان به بعد، ایالات متحده دیگر هیچ اقدام جدی برای الحاق کانادا به خود نداشت. در عوض، روابط دو کشور وارد مرحله جدیدی از همکاری و رقابت شد. اگرقرار بر ادعا باشد شاید مکزیکی‌ها محق باشند بگویند بخش وسیعی از اراضی آمریکا قبلا به آنها تعلق داشته و یا کانادائی‌ها ادعا کنند چنانچه کمک‌های ایالت فرانسه نشین کانادا نبود آمریکائی به سادگی قادر به کسب استقلال خود از امپراطوری بریتانیا نبودند و یا پادشاه انگلستان ترامپیست‌ها ‌را رعیت‌های قرن هیجدهم خود تلقی کند‌؟! ‌اما این ادعا‌ها پس از جنگ دوم جهانی و ظهور دولت-‌ملت‌ها و تعیین مرزهای محصور کشورها، امروزه سخنانی بی‌پایه و اساس بوده که بوی استعمارگری مبتنی بر فاشیسم در آن موج می‌زند. نمایه زیر شاخص‌های کلیدی اجتماعی- اقتصادی کانادا و آمریکا را نشان می‌دهد که در مجموع ثبات بیشتر سیاسی-‌اجتماعی و اقتصادی کانادا را بیان می‌نماید.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights