
شعری از مرضیه رشیدپور – کیمیا

قرار بود فصلها
چوبیی ساده
درونشان دریایی از خوشههای گندم
و اکنون زنی زیبا در شعر زندگی کند
و بعد دیگر
خواستن تو باشد
در رویای تا نخوردهی بنفشهها…
رویا که دیگر خود ما نیست!
گاه گاهی برگی تازه است
از آفتابی گرم.
فقط تو میدانی
که چقدر در خود وزیدهام
کوهستان را از عمق تن
و چند بار چشمهای تو شدهام در جنگل،
خزیدهام به پهلوهای درخت!
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
یک فروردین ۱۴۰۴