شعری از رویا سامانی
زخمها پیله کردهاند
به تاولهای تنم تا
باز این قطرههای سرد باران
که در زیر هزار، پا ابر خاکستری
چاییده است
خاموش گریه کند
ای پرندهی غریبی
که ظلمت شب را شکافتهای
به حیاط خلوتم که میرسی
غمهایم را رفت وروب کن
که این چینی شکسته
به دست هیچ چینی بندی
وصله نمی شود.
۱۴۰۲/۲/۲
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: