خانۀ سالمندان
بارانی که آسمان ونکوور برای باریدنش این دست و آن دست میکرد، بالاخره بارید و مرجان و مادرش،...
Read MoreSelect Page
داود مرزآرا | 16 دی 1399
بارانی که آسمان ونکوور برای باریدنش این دست و آن دست میکرد، بالاخره بارید و مرجان و مادرش،...
Read Moreداود مرزآرا | 26 شهریور 1399
[show_avatar email=1142 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]...
Read Moreداود مرزآرا | 26 آبان 1396
وقتی رسیدم همه آمده بودند. برای روز شکرگزاری، برادرم تمام فامیل و یکی از دوستانش را هم با همسرش...
Read Moreداود مرزآرا | 5 آبان 1396
شهروندی که بیست و پنج سال است فاتحانه بر قلۀ خویش ایستاده است و این بیت سعدی را می شود از لابلای...
Read Moreداود مرزآرا | 9 تیر 1396
دزدِ بعدی ماگادان نوشته ولادیسلاوا کلوسوا ترجمه داود مرزآرا برگرفته از کتاب «زندگی من یک جوک است»...
Read More