
دو شعر از رویا سامانی
۱ دور از تو…پیراهنم ملحفه ی سفیدی ستکه در گلوی جمعه تاب می خوردو صبحانه ام تکه ای نان...
Read MoreSelect Page
رویا سامانی | 9 بهمن 1403
۱ دور از تو…پیراهنم ملحفه ی سفیدی ستکه در گلوی جمعه تاب می خوردو صبحانه ام تکه ای نان...
Read Moreرویا سامانی | 19 اسفند 1402
چنارهای
خیابان ولی عصر
نفسهایت را پُک می زنند
رویا سامانی | 10 شهریور 1402
زائری که رسیده بود به عریانی باغ زبان شعرم را می دانست منی که اهلی توست تا از پلکی بگوید که...
Read More