داستان کوتاه «نامه»
زن پاکت نامه را که دید، دست خط خودش را شناخت! اما… اما نامه با خودکار قرمز نوشته شده بود. پس...
Select Page
مژگان مشتاق | 1 دی 1403
زن پاکت نامه را که دید، دست خط خودش را شناخت! اما… اما نامه با خودکار قرمز نوشته شده بود. پس...
علیرضا حقیقی | 25 آذر 1403
دود قرمز فضای نیمهتاریک اتاق را پر کرده بود.آینههای یکدستِ دیوارها و سقف، باعث شده بود همه...
پوروین محسنی آزاد | 23 آذر 1403
دکتر روانپزشک گفت: “بگید چتونه مادر.” پیرمرد گفت: “اون حرف نمیزنه.” ...
نزهت عبدالهی | 15 آذر 1403
زندگی داشت از لبهی تیغ هم برآن تر میشد،… یک پس و پیش بیشتر نمانده بود… که به انتهای...
مونا امامی | 14 آذر 1403
در شکم یک هزارپا زندانی بودم. نه متأسفانه خواب نبود. من واقعن در زندانی که به آن هزارپا می گویند،...
مرضیه ستوده | 10 آذر 1403
جشن عروسی آکیم و آذر در باغ دلگشای مدرسه، برگزار شد. در مدرسهای که آذر معلم بود، در شهرکی...
عزت گوشهگیر | 15 مرداد 1403
زن، شاید برای پر کردن یک حفره خالی مخوف بود که تلفن را برداشت و به مردی که سال ها پیش دوست می...
هادی ابراهیمی رودبارکی | 14 مرداد 1403
نویسنده: ماچیکو ناکائوبرگردان از انگلیسی: هادی ابراهیمی رودبارکی نویسنده متن انگلیسی: سوزان...
شیوا شکوری | 8 مرداد 1403
اثر ارنست همینگویبرگردان: شیوا شکوری سه سرباز رومی، ساعت یازده شب در میخانه مشغول نوشیدناند....
فاطمه دریکوند | 23 تیر 1403
یک اسپایگتی شکل دار رو به بیژن و آنا بالا میگیرم. ته اتاق روبرو دارند لگو میچینند.
محسن هرندی | 23 تیر 1403
پیرمرد را تیچـر صدا می زدنند. اکثر شب ها کنار پیتِ آتش می نشست و کتاب می خواند.
امیررضا بیگدلی | 27 خرداد 1403
وقتی گرازها پا به خواب شما میگذارند
هادی ابراهیمی رودبارکی | 23 خرداد 1403
روی دورترین صندلی بار جلوی پیشخوان نشست.
نرگس کرمی | 15 خرداد 1403
باد زوزه میکشد و در هوار جمعیت صدای گلهی کفتارهای وحشی میدهد
پوروین محسنی آزاد | 13 خرداد 1403
زینال
آنا دستم را میگرفت سوار درشکه میشدیم درشکهچی میگفت
ناصر پویش | 10 خرداد 1403
وقتی باران سایهاش را انداخت روی پنجرهی خانه، تازه دیدمش…
هادی ابراهیمی رودبارکی | 25 اردیبهشت 1403
امروز هم رنگ آسمان را نمیبینم.
آسمان تناش بوی دود میدهد.
عزت گوشهگیر | 22 اردیبهشت 1403
پدر به گل ها نگاه می کند. و مادر از اتاق دیگر به او نگاه می کند.
آفاق شوهانی | 16 اردیبهشت 1403
دیگر نمیتوانم در حال و هوای آن روزها راه بروم خیز بردارم سمت صحرا