
سه شعر از شیدا محمدی

شیدا محمدی شاعر، نویسنده و روزنامهنگار متولد تهران است. تحصیلات خود را در زمینه زبان و ادبیات فارسی تا مقطع لیسانس ادامه داد و پس از آن جذب روزنامهنگاری شد. از فعالیتهای این دوره او میتوان به دبیری تحریریه صفحه زنان در روزنامه ایران از مرداد ۱۳۸۱ و دبیری صفحه “خشت و سرشت” در مجله وطن و از بهار ۱۳۸۲ دبیری تحریریه مجله “فرهنگستان هنر” اشاره کرد. مقالات و گزارشهای اجتماعی – فرهنگی او در طی این سالها در روزنامههای اعتماد، همشهری، دنیای اقتصاد، سرمایه، کتاب هفته، ابرار و… منتشر شده است. شیدا محمدی از پاییز ۱۳۸۲ ایران را ترک گفت.
از آثار او میتوان به “مهتاب دلش را گشود بانو” در سال ۱۳۸۰ و “افسانه بابا لیلا” در سال ۱۳۸۴ و “عکس فوری عشقبازی” در سال ۱۳۸۶ اشاره کرد. اشعار او به زبانهای انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی و سوئدی ترجمه شده است. طی این سالها اشعار او در , Anthology The Poetry of Iranian Women, Stylus, Atlanta Review, Words With Writers, Qarrtsiluni, Mead magazine, Art Showcase for Iran… و مجله بخارا، روزنامه فرهیختگان، باران، نوشتا، نافه، شوکران، بررسی کتاب، شوکران، خوانش، ایرانیان، گوهران، زنان، پیک، عصر پنج شنبه …و سایتهای ادبی داخل و خارج کشور به چاپ رسیده است.
شیدا محمدی در سال ۲۰۱۰ شاعر مهمان دانشگاه مریلند بود و از همان سال تا کنون عضو انجمن قلم آمریکاست. (PEN, US)
هوای باران و فرشته
سنگهای دوست و دلم تنگتان خیلی
دلم تنگتان خیلی –
به نستعلیق های خیس
به اسمهای براق
به عشق که این روزها تنها اینجا میبارد.
چه گورستان دنجی و با بوی این درخت به موسیقی شما گوش میدهم
سلام ای ستارههای طرار
سلام ای مردهای سینه چاک و سبز
گلهای مروارید باز دور هم نشستهاند و از نیلوفرهای کبود برکه حرف میزنند
از نام جدید کوچهها
که یکی یکی تبدیل میشوند به اشارههای جدید.
دستم در دست پسرم میتوانست باشد هوایم پروانه و آفتاب
دستم در دست تو میتوانست باشد هوایم باران و فرشته
ما داشتیم با لک لک ها و سینه سرخ ها میرفتیم
ما داشتیم با بلوط های قدیمی از بهشت حرف میزدیم
از تن و موهای دخترکی شبیه همین کاجِ اینجا.
آن روز آن روز آن روز که تخت و رخت شما از راه رسیده بود
کوچهای آمد و دیدم سرم گیج میرود
دیدم ماشینهای سیاه از کتاب و ساعت و شهر شما را برداشتهاند و میبرند
من در کوچهای گم شدم
با دستهای قفل و آدم های نیمه تمام
بی شما و ابدی .
۱۳ June 2010, Maryland
Rewrite 6 June 2011, Monterey
برهوت بنفش تنم
سراغ مرا از نامهها نگیر
از پرندههای سفید کاغذهایت
که هیچ وقت نپریدند.
از برهوت بنفش تنم
که درزهای مچاله شدهاش را
این ابرهای ساکت پر کردند.
نه !
سراغ مرا از هیچ نشانی آشنا نگیر.
باران که بیاید،
کفش هایت روی یاد من سُر میخورند،
چترت را دست باد میبندد،
و ماه
گونهات را میبوسد.
Dubai, 19 January 2009
یواشهای قرمز
ویارِ پنجرههایم به شبنم و خورشید
نفس های عمیق ابرها
نفس های عمیق دره ها.
دستانم از گندم زار می روید
از فکرِ مستی که همین الان به سرم میزند
– لخت شو لخت شو محبوبم.
ویار صبحِ بهارم به چشم هایت
روح بی قرار تیغ ها
روح بارانیِ پنجره ها
– لخت شو لخت شو محبوبم.
در خواب زیباترین وحشی دنیام
تور را بینداز در آب
زیر فلسهای آبی گلوی آتش آواز میخواند.
Camarillo, 25 مارچ ۲۰۰۸